حس پاييزي!!!!
"پاييزرادوست دارمـــــــــــــــــــ "نه به خاطرخزان برگهايش!!!
بلكه مرابه" يادتـــــــــــــــ.و"مي اندازد.يادروزهاي خوش باهم بودن
يادخنده هاي شيرين كه باخش خش برگهاي درهم مي آميخت
پاييزرا"دوست دارمــــــــــــــــ" به خاطرسكـــــــوت ابديش كه درختان باريزش برگهابه خودميگيرند گويي درختان حال آدمي راميدانند
گويي آنان مي دانندكه ازدست دادن تـــــــــــــ.وچقدربرايم سخت تمام شد
آنان مي دانندكه بازهم حكايت هماه حكايت "نيمكتهاي خالــــــــــــــي پاييزيست"
نمي دانم كه گناهمان چيست كه پاييزاينگونه باماتاكرد
"مـــــــــــــن" به دنبال سرنوشت خود،و"تــــــــــــ.و"درجايي ديگرگرفتار
امابااين همه بدي ياخوبي روزهاي پاييزي بازهم بريم پاييزچيزديگريست
زيرامن هم همدرددرختان پاييزي شده ام وخوب ميتوانيم همديگررادرك كنيم
حرفهايم رامي فهمندگويي سالهاست اززندگيم خبردارن
گويي مي دانستندسرنوشت من هم مانندبرگان خزان پاييزيست كه ازشاخه" تــــــــــــــ.و"بايدرهاشوم))
نوشته خودمممممممممممممممممم
نظرات شما عزیزان: